ماهور



تو فکر می‌کنی من هم مثلِ بعضی استعاره‌های آهسته، 

جایم فقط کنارِ همین کلماتِ کودن است. 

تو فقط یک راه داری: بزن! 

همه‌ی تیرهای خلاص 

از هجدهمِ همین جهانِ مزخرف می‌گذرند. 

تعلل نکن، 

تا ترانه‌ی بعدی راهی نیست. 

من آب‌ام را خورده، 

کَفَنَم را خریده، 

اشهدِ علاقه‌ام به عدالت را نیز خوانده‌ام. 

تو یکی . دستِ مرا نخواهی خواند! 

حالا بروم، یا بمانم؟ 

دارد باران می‌آید، 

دارد یک ذره نورِ آبی 

به غشای شیشه نوک می‌زند. 


تو برو نمازت را بخوان، 

من هم می‌روم ترانه‌های خودم را.





تبلیغات

آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

iqna فیزیک دهم دوره دوم متوسطه جامعه شناسی نگ مووی صدای مشاور حامی و همراه شما تا کنکور نظرنیوز علی صالحی | مولف زنده ی مرگ دفتر روانشناسی فاطمه شیدایی کسب درامد از شبکه اجتماعی وارز دیجیتال